مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات

مطالب مرتبط 

کلیدواژه‌ها 

    متأسفیم ، برچسب وارد شده شما معتبر نیست!

پربیننده‌ترین‌ها 

پربحث‌ترین‌ها 

سقوط وجاهت بين المللي ايران بعد از پيروزی انقلاب

زمان مطالعه: 10 دقیقه
نویسنده: وبوتو
دسته‌بندی:
تاریخ:۱۴۰۱/۱۱/۱۲
l
pasokh.dreamphysics.ir/110002030
کپی شد!

براي سنجش وجاهت و اعتبار بين المللي يک کشور لازم است مؤلفه هايي که در بالا و يا پايين بودن اين مساله نقش آفرين هستند مورد بررسي قرار گيرد، به همين منظور ابتدا لازم است به اين مؤلفه ها اشاره شود که برخي از آنها عبارتند از :

ميزان استقلال آن کشور در سياست خارجي، نسبت و نحوه ارتباط با دیگر کشورها، ميزان نقش آفريني و تاثير آن کشور در عرصه ها و تحولات بين المللي، ميزان نفوذ و محبوبيت يک کشور در ميان مردم کشورهاي ديگر و … .

بر همين اساس با بررسي هر يک از مؤلفه هايي که بدانها اشاره شد مي توان ميزان وجاهت و اعتبار بين المللي ايران را در دو مقطع پيش و پس از انقلاب اسلامي به دست آورد، لذا ابتدا به جايگاه بين المللي ايران در دوران پيش از پيروزي انقلاب اسلامي مي پردازيم .

پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، نظامي بر کشور ما حاکم بود که از هر جهت وابسته به بيگانگان بود و حتي مي توان گفت فلسفه وجودي آن تأمين منافع بيگانگان بود و اين مساله در سياست خارجي اين کشور نيز خود را به خوبي نشان مي داد، از همين روي کشور ما يک کشور تابع در عرصه فرامرزي به حساب مي آمد که کليه سياست هايش از جمله سياست خارجي اش متأثر از اراده قدرتهاي جهاني بود، به گونه اي که هر چند تلاش مي شد تا در برخي مقاطع تغييراتي در سياست خارجي کشور به وجود آيد امّا اساس و پايه اين سياست که مبتني بر وابستگي به ابرقدرتها به ويژه آمريکا بود در عمل محفوظ مي ماند، براي توضيح بيشتر لازم است اشاره اي به ادوار مختلف سياست خارجي کشورمان داشته باشيم ؛ ادواري که در ۴ بخش قابل تقسيم بندي مي باشد :

در دوره اول يعني سال هاي ۱۳۲۰-۱۳۳۰ اصولاً دولت ايران نمي توانست قبل از بيرون رفتن نيروهاي روسي و انگليسي سياستي مستقل از تمايلات و خواسته هاي اين دو کشور اتخاذ نمايد، در دوره دوم يعني سال هاي پس از جنگ جهانی نيز به دليل بي ثباتي سياسي در داخل کشور و تشنج در نظام بين الملل، دولت قادر نبود سياست خارجي مشخص، مدون و پايداري را تعقيب نمايد، برخی گفته اند در سال هاي نهضت ملي کردن صنعت نفت ، سياست موازنه منفي به عنوان اولين نظريه مستقل در سياست خارجي ايران مطرح شد که به رغم استمرار بي ثباتي داخلي تا اندازه اي کاربرد موفق ولی غیرقابل دوام داشت، دوره سوم که سالهاي پس از کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا روي کار آمدن هويدا را در بر مي گيرد، شاه کينه توزانه براي مقابله با موازنه منفي، سياست ناسيوناليسم مثبت را مطرح کرد، در اين دوره زمينه هاي جدي نزديکي و وابستگی ايران به آمريکا فراهم مي شود که نمود عملي آن را مي توان در عضويت ايران در پيمان بغداد-سنتو، عقد قرارداد نفتي کنسرسيوم و قرارداد نظامي دو جانبه ايران و آمريکا ملاحظه کرد و سرانجام در مرحله آخر يعني دوران ۱۳ ساله نخست وزيري هويدا در مرحله تکامل دست نشاندگي، شاه با ادعای سياستی مستقل، روابطی را با ديگر کشورها شکل داد و طي آن ايران با عادي سازي روابط خود با شوروي و کشورهاي اروپاي شرقي به گسترش روابط با اين کشورها همت گماشت … [که البته در همين دوره نيز] ايران همزمان با به عهده گرفتن نقش ژاندارم منطقه، تلاش گسترده اي انجام داد تا به عنوان يک عامل، امنيت منطقه را به نفع کشورهاي غربي حفظ نمايد.[۱]

از نظر تاثير گذاري ايران بر تحولات بين المللي نيز بايد گفت ايران عليرغم واقع شدن در منطقه حساس و استراتژيک خاورميانه و عليرغم تلاشي که براي نقش آفريني در عرصه تحولات بين الملل داشت امّا اين تاثير گذاري ها هرگز تاثير گذاري هاي مستقل به شمار نمي آمد بلکه دنباله و تابع تحرکاتي بود که غربي ها به ويژه آمريکايي ها در عرصه تحولات بين الملل داشتند، در واقع کليه نقش آفريني هاي ايران در دوران پيش از انقلاب اسلامي تابع سياست خارجي غير مستقلي بود که اين کشور داشت؛ حضور در پيمان سنتو که دنباله پيمان ناتو و در راستاي حفظ منافع نامشروع بلوک غرب امضا شده بود،[۲] ايفاي نقش ژاندارمي منطقه به نمايندگي از آمريکايي ها در منطقه استراتژيک خاورميانه و خليج فارس، حضور نظامي در منطقه ظفار عمان و مشارکت در سرکوب انقلابيون اين کشور و … تنها بخشي از اين نقش ها بود که به تبعيت از سياست خارجي غير مستقل و وابسته رژيم شاه در عرصه بين الملل صورت مي گرفت و به عبارتی رژيم پهلوی باتوجه به این سیاست ها و نقشی که در منطقه برعهده داشت، در واقع با هزينه های فراوان حافظ منافع آمریکا در منطقه به حساب می آمد.

از جهت نفوذ و تأثير ايران در ميان ملت هاي ديگر نيز باز پاي سياست خارجي غير مستقل رژيم پهلوي خود را به خوبي نشان مي دهد، چرا که همين سياست گذاري هاي غلط باعث نوعي نفرت عمومي از ايران به ويژه دولتمردان آن در ميان ملت هاي منطقه شده بود به ويژه شناسايي دوفاکتوي رژيم صهيونيستي از سوي ايران و گشايش سفارت اين رژيم در تهران و حتي وجود اخباري مبني بر کمک ايران به اسرائيل در جريان جنگ هاي اعراب و اسرائيل به ويژه در مقطع تحريم نفتي اين رژيم از سوي کشورهاي عربي و نيز وابستگي شديد و غير قابل انکار ايران به غرب و حفاظت از منافع بلوک غرب، مشارکت در سرکوب رهبران مذهبي و نيز انقلابيون داخل کشور در کنار مشارکتي که در سرکوب انقلابيون منطقه اي همچون انقلابيون ظفار داشت، هم چنین طرح هاي دين ستيزانه رژيم پهلوي و به ويژه برجسته شدن ارزش هاي باستاني که ناخواسته اتهامات تاريخي همچون مجوسي گري به ايرانيان را بار ديگر احيا مي کرد و … همه و همه باعث بروز چنين نفرتي در ميان ملت هاي منطقه نسبت به دولت ايران و در برخي موارد حتي مردم ايران شده بود تا جايي که مي توان گفت دولت ايران هيچ جايگاهي در ميان مردم منطقه نداشت .

اين در حالي است که پس از پيروزي انقلاب اسلامي ورق کاملاً برگشت و انقلابي عظيم در همه عرصه ها از جمله عرصه سياست خارجي و به تبع آن نقش ايران در تحولات بين الملل رخ داد، در اين مقطع سياست خارجي مستقل جمهوري اسلامي ايران بر اساس نفي جهان سلطه و وابستگي به قدرتها در کنار توسعه روابط مبتني بر احترام متقابل با کشورهاي مشروع، حمايت از ملت هاي مظلوم و مستضعف دنيا و قطع روابط با کشورهاي نامشروع همچون رژيم صهيونيستي به وجود آمد، به عنوان مثال اصل يازدهم، اصل چهاردهم و فصل دهم قانون اساسى،[۳] اهداف، اصول و آرمان هاى ذيل را در سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران بيان مى دارد:

۱. نفى هرگونه سلطه جويى، سلطه پذيرى ،ستم گرى و ستم كشى (اصل يكصد و پنجاه و دوّم).

۲. حفظ استقلال همه جانبه، وحدت و تماميت ارضى كشور (اصل يكصد و پنجاه و دوّم).

۳. ائتلاف و اتحاد ملل اسلامى و كوشش در جهت تحقق بخشيدن به وحدت سياسى، اقتصادى و فرهنگى جهان اسلام (اصل يازدهم).

۴. دفاع از حقوق همه مسلمانان و رفتار مبتنى بر اخلاق حسنه، قسط و عدل اسلامى با غير مسلمانان (اصل چهاردهم).

۵. عدم تعهد در برابر قدرت هاى سلطه گر (اصل يكصد و پنجاه دوّم).

۶. داشتن روابط صلح آميز متقابل با دول غيرمحارب (اصل يكصد و پنجاه و دوّم).

۷. ممنوعيت انعقاد قراردادهايى كه به نحوى موجب سلطه بيگانه بر منابع طبيعى، اقتصادى، فرهنگ، ارتش و ديگر شؤون كشور گردد (اصل يكصد و پنجاه و سوّم).

۸. سعادت انسان در كل جامعه بشرى (اصل يكصد و پنجاه و چهارم).

۹. شناسايى و آزادى حكومت حق و عدل به عنوان حق همه مردم جهان (اصل يكصد و پنجاه و چهارم).

۱۰. حمايت از مبارزات حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان، در عين خوددارى كامل از هرگونه دخالت در امور داخلى ملت هاى ديگر (اصل يكصد و پنجاه و چهارم).

ناگفته مشخص است نتيجه چنين سياست مستقلي عزت، اقتدار و عظمت هر چه بيشتر در عرصه بين المللي است که اعتبار بين المللي ايران را به شدت ارتقا مي دهد تا جايي که هر چند قدرتهاي سيلي خورده از اقتدار و عظمت ايران اسلامي تلاش مي کنند تا با فشار به ايران و منزوي ساختن آن از تأثير اين سياست مستقل بکاهند، امّا در عمل مجبور شده اند، ضمن به رسميت شناختن قدرت بين المللي ايران، به نقش ايران در عرصه تحولات بين المللي و به ويژه حل مشکلات بين المللي اذعان نمايند.

در هر صورت جمهوري اسلامي ايران امروزه در جايگاهي است که با اکثريت کشورهاي دنيا بر مبناي احترام متقابل روابط اقتصادي و سياسي فعالي دارد، در بسياري از تحولات بين المللي از جمله بسياري از بحران هاي منطقه اي نقش مهمي در حل و فصل امور دارد به گونه اي که با چشم پوشي از نقش ايران در حل اين بحران ها هيچ نقطه پاياني براي آن قابل تصور نمي باشد.

علاوه بر اين ها بايد به تاثيرگذاري کشورمان در ميان ملت هاي جهان نيز اشاره نماييم که عليرغم ايران هراسي گسترده اي که از سوي غربي ها هدايت مي شود هر روز گسترده تر مي شود و شايد افزايش دامنه ايران هراسي را بتوان شاهدي بر عمق اين تاثير و ترس قدرت ها از گسترده تر شدن اين نفوذ دانست، بر اين اساس امروزه عمق نفوذ کشورمان در ميان ملت هاي ديگر از آسيا تا آمريکاي لاتين يعني حيات خلوت آمريکا کشيده شده است و علاوه بر روابط مناسبي که ميان کشورمان با اکثر کشورهاي جهان وجود دارد ايران جايگاه بسيار مناسبي در قلب بسياري از ملت هاي دنيا دارد از جمله ملت هاي مظلوم ، مستضعف و زخم خوردگان امپرياليسم آمريکا تا جايي که مسئولان کشور ما به هنگام حضور در اين کشورها با استقبال مردمي زائد الوصفي مواجه مي شوند که چنين استقبالي هرگز در دنيا نظير و نمونه ندارد، اين در حالي است که بر خلاف چنين استقبال بي نظيري از مسئولان کشور ما، زماني که خبر سفر يکي از مقامات مسئول غربي از جمله مقامات آمريکايي به بسياري از کشورهاي دنيا مطرح مي شود اين کشورها صحنه اعتراضات به اين سفر مي شود.

در هر صورت کليه شواهد و قرائن حاکي از اين است که اعتبار و جايگاه بين المللي ايران در دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي نه تنها تنزل نداشته است، بلکه ايران به لحاظ بين المللي از يک کشور بي خاصيت و فاقد هر گونه جايگاهي به يک کشور تاثير گذار، با نفوذ و مهم تبديل شده است که ناديده گرفتن نقش آن حتي از سوي قدرتهاي جهاني امکان پذير نمي باشد، شايان ذکر است اگر بخواهيم نقش هر يک از مؤلفه هاي سياست خارجي نظام جمهوري اسلامي ايران را در ارتقاي جايگاه بين المللي ايران مورد بررسي دقيق و علمي تر قرار دهيم لازم خواهد بود تحقيقات وسيعي صورت گيرد که خارج از حوصله اين پاسخ خواهد بود و به همين دليل ما صرفاً اشاراتي به برخي شواهد تاثيرگذاري اين مؤلفه ها در جايگاه بين المللي ايران کرديم.

پاورقي ها:

[۱]. رک.تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران ، عيرضا ازغندي ، انتشارات سمت ، ج۱، ص ص۱۵۹-۱۵۸.

[۲]. رک : ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ، حسين فردوست ، انتشارات اطلاعات ، ج۱ ، ص ۵۳۲.

[۳]. ر.ك: قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، اصل يكصد و پنجاه و دوّم الى يكصد و پنجاه و پنجم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط